اطلاعیه
محمدعلی اشراقی
مذاکره با شبح
سیاست همسایگی چگونه می‌تواند نتیجه‌بخش باشد؟

در روزهای گذشته، خبری مبنی بر سفر علی لاریجانی به پاکستان منتشر شد و در پی آن، گمانه‌زنی‌های مختلفی درباره محتوای این سفر در رسانه‌ها شکل گرفت. این سفر در شرایطی انجام شد که پس از جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی و آمریکا، معادلات امنیتی منطقه به‌سرعت در حال تغییروتحول است. در این مأموریت که بلافاصله پس از سفر اخیر محمدباقر قالیباف به اسلام‌آباد صورت گرفت، لاریجانی در قامت دبیر شورای عالی امنیت ملی، علاوه بر دیدار رسمی با رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، رئیس مجلس ملی و وزیر امور خارجه، در نشستی مهم با ژنرال «عاصم منیر»، فرمانده ارتش پاکستان گفتگو کرد. اما فارغ از تقویت روابط دیپلماتیک که مسبوق به سابقه بوده، آنچه در مقطع کنونی اهمیت ویژه دارد، «کیفیت» این رابطه و هدفی است که ایران در روابط خود با پاکستان دنبال می‌کند.

در این میان، برخی بر این گمان‌اند که این سفر می‌تواند به یک ائتلاف نظامی منطقه‌ای میان ایران، پاکستان و عربستان سعودی منجر شود و در واقع ایران نیز به توافق دفاع متقابل پاکستان-عربستان سعودی بپیوندد. پیش از این، در دولت سیزدهم، ارتباط با کشورهای همسایه با تأکیدِ شخص رئیس‌جمهور بسیار موردتوجه قرار گرفت و در قالب سیاست همسایگی تلاش شد تا روابط ایران با همسایگان بر مبنای استفاده از ظرفیت‌های اقتصادی، فرهنگی و امنیتی گسترش یابد. با این حال، علی‌رغم همه تلاش‌های صورت‌گرفته و پرکاری دستگاه دیپلماسیِ وقت، این سیاست به خلق فرصت‌های اقتصادی یا دستاوردهای سیاسی قابل‌توجهی منجر نشد.

اما چرا با وجود آنکه ایران بارها همدلانه به سوی همسایگان دست همکاری دراز کرد، در عمل اتحاد راهبردی و قدرتمندی میان ایران و تقریباً هیچ‌کدام از همسایگانش شکل نگرفت؟ اتحادی که هم مراودات معنادار تجاری در پی داشته باشد و هم روابط استراتژیک سیاسی. آیا سستی و کم‌کاری در میان بوده است یا مانع دیگری وجود دارد؟

سیاست همسایگی بر این فرض بنا شده بود که کشورهای همسایه، بازیگرانی مستقل هستند که می‌توان صرفاً بر اساس ظرفیت‌های دوجانبه با آن‌ها پیمان بست و آن‌ها نیز بنا به تصمیم خود به این پیمان‌ها عمل خواهند کرد. به‌عبارت دیگر، ایران در سیاست همسایگی، با یک نگاه غیرسیاسی، با غفلت از معادلات کلان قدرت و فارغ از نقش‌های منطقه‌ای و موقعیتِ بین‌المللیِ کشورهای همسایه، تلاش می‌کرد وارد تعامل با آن‌ها شود.

این در حالی است که در صحنه واقعیت، تقریباً هیچ‌کدام از این کشورها بازیگران مستقلی نیستند؛ بلکه همگی در چارچوب بازی‌های بزرگ‌تر سیاسی و تحت نفوذ قدرت‌های جهانی عمل می‌کنند. به‌عبارت دیگر، کشورهای منطقه ما هرکدام تنها با حرکت در میانۀ طرح‌های ژئوپلیتیکِ قدرت‌های جهانی امکان عمل پیدا می‌کنند؛ و هرگاه تصمیمی خارج از آن اتخاذ کنند، با سخت‌ترین محدودیت‌ها روبه‌رو می‌شوند و موجودیت‌شان به خطر می‌افتد. نادیده‌گرفتن این واقعیت، به معنای نادیده‌گرفتن زمین اصلی بازی و تمرکز بر مهره‌هایی است که اراده مستقلی برای حرکت ندارند.

توجه به این مسئله، گفتارهای خام‌دستانه‌ای را زیر سوال می‌برد که گمان می‌کنند می‌توان بدون طرحی سیاسی برای حضور قدرتمند در معادلات منطقه‌ای و جهانی، سراغ کشورهای منطقه رفت. در حالی که تنها در صورتی می‌توان وارد روابطی عمیق و راهبردی با کشورهای همسایه شد که پیگیری این روابط، در چارچوب طرح و جهت‌گیری سیاسی ایران در سطح منطقه و جهان صورت‌بندی و پیگیری شود. به‌عبارت دیگر، لازمۀ برقراری ارتباط مؤثر با کشورهایی نظیر آذربایجان، عربستان، امارات یا پاکستان، تصمیم‌گیری ایران درباره معادلاتِ قدرتِ بزرگ‌تری است که در سطح جهانی و منطقه برقرار است.

فقدان یک طرح سیاسی راهبردی، دیپلماسی منطقه‌ای را به مجموعه‌ای از اقدامات پراکنده، واکنشی و بی‌سرانجام تبدیل می‌کند که در پیچیدگی‌های روابط منطقه‌ای گم می‌شود. چه اینکه مسائل ایران با همسایگانش، در ماهیت خود «مسائل همسایگی» نیستند، بلکه بازتابی از «مسائل بزرگ ژئوپلیتیک» هستند و حل آن‌ها نیز در تعامل با قدرت‌های بزرگ ممکن می‌شود. برای مثال، حل بحران آذربایجان نه از مسیر باکو، بلکه از طریق تعامل راهبردی با روسیه ممکن است.

حال در رابطه با سفر لاریجانی به پاکستان، باید پرسید این سفر از چه جهتی می‌تواند به‌لحاظ سیاسی معنادار باشد؟ آیا در شرایطی که عربستان از اساس در چارچوب نظم آنگلوساکسونی برای منطقه شکل گرفته و بعد از اسرائیل، همچنان مهم‌ترین متحد استراتژیک آمریکا در منطقه به‌حساب می‌آید، ممکن است ایران بتواند وارد توافقی امنیتی با حضور این کشور شود؟

باید توجه داشت که توافق عربستان-پاکستان بیش از آنکه توافقی دوجانبه در مقابل اسرائیل باشد، برای محدودکردن ایران شکل گرفته و لذا ورود ایران به آن، عملاً هیچ معنای سیاسی نخواهد داشت. در واقع در حال حاضر عربستان بیش از آنکه از اسرائیل در منطقه بترسد، به دنبال «مصونیت» در برابر ایران است؛ زیرا به‌خوبی می‌داند که در صورت گسترش درگیری‌ها در منطقه، یکی از اهداف بالقوه نیروهای مقاومت برای ضربه‌زدن به منافع محور آنگلوساکسون محسوب خواهد شد.

بنابراین اگر هدف سفر لاریجانی تلاش برای پیوستن به قرارداد امنیتی پاکستان و عربستان باشد، این مذاکره ولو اینکه به توافقاتی منجر شود، در واقعیت هیچ دستاوردی نداشته و شکست خواهد خورد.

اما موقعیت پاکستان برای ایران متفاوت است. اگرچه پاکستان هم یک بازیگر مستقل نیست، اما سیاست خارجی آن در تلاقی بازیِ قدرت‌های بزرگ جهانی شکل گرفته و همین وضعیت می‌تواند برای ایران فرصت نحوی همکاری را فراهم کند. پاکستان از یک‌سو سال‌ها یکی از بازوهای قدرتمند محور آنگلوساکسون و علی‌الخصوص انگلستان در منطقه غرب آسیا بوده است. ساختار امنیتی و اطلاعاتی آن (به‌ویژه ISI) که میراث‌دار سنت‌های استعماری بریتانیاست، پیوندهای عمیق و راهبردی با غرب دارد. از سوی دیگر، ارتباط پاکستان با چین بسیار گسترده است. چین نه‌تنها با طرح کریدور سی‌پک (CPEC) مشارکت گستردۀ اقتصادی و زیرساختی در پاکستان دارد، بلکه به‌لحاظ امنیتی نیز شراکت راهبردی میان آن‌ها برقرار است و مهم‌ترین پایگاه بندری چین در خارج از این کشور، در بندر گوادر پاکستان قرار دارد.

بر این اساس، تنها سناریوی راهبردی برای ایران، تعامل با «سویۀ چینیِ» پاکستان است. ایران تنها در صورتی می‌تواند وارد روابط قدرتمند اقتصادی و سیاسی با پاکستان شود، که پیش از آن تصمیم قاطعی درباره رابطه خود با چین گرفته باشد. به بیان دیگر، رابطه معنادار با پاکستان نیز در گرو جهت‌گیری مشخص ایران نسبت به چین است.

 

دیدگاه شما
ارسـال دیدگـاه



پرسش فلسفی اگر در پی اساس است، راهی جز یافتن آن در انضمامیت ندارد و سیاست اگر قرار است به اجتماعِ سیاسیِ انسان بیندیشد، ناگزیر از درک انضمامی سرشت آن است. آنچه اینجا به‌نحو شگفت‌انگیزی خود را نشان می‌دهد، وضع نقیضه‌گونی است که فلسفه و سیاست را به هم می‌رساند؛ یعنی پیگیریِ اساس در وضع ناپایدار سیاست. در این وضعِ نقیضه‌گون، نه امر ناپایدار همچون تجربۀ پراکنده است و نه اساس چیزی در بنِ مطلق امور.