اطلاعیه
معصومه ندیری
نصف‌النهار خون
اقدامات تهاجمی ایران در منطقه، چگونه می‌تواند به خلق جغرافیای سیاسی بیانجامد؟

گفتاری مشهور دربارۀ منافع ملی در کشور ما رایج است که منافع را متعین و از پیش معلوم قلمداد می‌کند. اما اوضاع این روزهای منطقه گواه ماهیت ساختنی منفعت در کشاکش نیروها است.

از آغاز اعتراضات و اغتشاشات در ایران، مواضع نیروهای تجزیه‌طلب در اقلیم کردستان عراق توسط سپاه ایران بارها مورد هدف قرار گرفته است. برخی تفسیرها این را فرافکنی ایران در قبال اعتراضات داخلی‌اش عنوان کرده‌اند. این شیوۀ تحلیل را باید «تحلیل در لولۀ خلاء» نامید. برخی نیز در برابر این شیوه که روابط و صحنۀ بازی را حذف می‌کند، تلاش کرده‌اند به تنش‌ها و دخالت‌های «معاندانۀ» عربستان سعودی و رژیم اشغالگر قدس با ایران اشاره کنند. اما این هر دو به یک اندازه اجازه نمی‌دهند که تمام بازی‌ای که در حال وقوع است و امکانات تولید شده در صحنه را ببینیم. آیا به واقع این حملات تنها خبری دربارۀ اغتشاشات اخیر و یا ادامۀ شکل سنتی تنش میان برخی کشورهای منطقه است یا اینکه باید آن را جور دیگری شنید؟ 

گرچه دلیل جمهوری اسلامی برای چنین اقدامی به ظاهر تحرکات نیروهای تجزیه‌طلب است ولی اگر زمان، زمان کنونی نمی‌بود، این تصمیم ممکن بود به این شکل گرفته نشود یا اجرایش صورت دیگری به خود بگیرد. ایران مدتی است با تصمیم بر یک صبر استراتژیک زمان را گذرانده است و به‌نظر می‌رسد دیگر فرصت ادامه‌دادن چنین تصمیمی را ندارد. شاید از همین روست که از این صبر تعبیر به ضعفش می‌کنند. اکنون که صحنۀ بازی منطقه و جهان دیگر آن میدان و روابط چندی پیش نیست و زمینِ زیر پای همه سست شده است، ایران نیز دریافته است که تنها بازیگرانی یکبار دیگر فرصت ساختن زمین زیرپای خود را می‌یابند که بتوانند نشان دهند قدرت حضور در این بازی را دارند. چنین صحنه‌ای است که مواجهۀ جمهوری اسلامی با نیروهای تجزیه طلب را به این شکل درآورده است. در جریان این اقدام ایران امکانات قدرت سیاسی‌اش را در منطقه یکبار دیگر به همه یادآوری کرد. امکاناتی که فراتر از امکان فنی و رزمی یک جنگ است. عبور از مرزهای یک کشور دیگر بدون هماهنگی و اجازه از سایر بازیگران منطقه، عبور دادن موشک از بالای سر مردم عادی در کشور خود و دیگری، داشتن اطلاعات دقیق از مواضع هدف، همگی نمایشی از نفوذ فرامرزی و قدرت ملی ایران است. 

حال این پرسش پیش می‌آید که آیا ایران در این اقدام، مشغول مصرف قدرت ژئوپلتیک خود و ترتیب دادن یک نمایش صِرف و بازدارنده است؟ چه نشانه‌ای وجود دارد که بتوانیم بر اساس آن تحلیل را پیش ببریم؟ مواضعی که طی فواصل زمانی کوتاه هدف قرار گرفت می‌توانست در یکی دو نوبت عملیات انجام شود. اما تبدیل شدن این عملیات به یک پروژۀ چندین مرحله‌ای چه چیزی به ما می‌گوید؟ اکنون که این متن نوشته می‌شود و حتی تا زمان انتشارش، ممکن است اخبار جدیدی از این حملات منتشر شود. خبری که با حملۀ توپخانه آغاز شد، به موشک رسید و با پهپادهای رادارگریز در عمق بیشتری از اقلیم، شکلی تهاجمی‌تر یافت، ممکن است حتی به اعزام نیروی زمینی هم بیانجامد یا مناطق دیگری را در منطقه در برگیرد. کما اینکه چندی پیش انفجار مشکوکی در نزدیکی یکی از تأسیسات هسته‌ای رژیم اشغالگر صورت گرفت که به ایران منسوب شد و یا در پی رزمایش پرطمطراقی در منطقۀ شمال غرب کشور اظهار نظرهای رسمی، هدف رزمایش را نه تمرینی برای هماهنگی نیروها و یا مثل همیشه پیام صلحی برای همسایگان در برابر دشمنان خارجی، بلکه اخطار صریح به بازیگران منطقۀ قره باغ در خصوص منافع ملی ایران عنوان کردند.

شکل این اقدامات و موضع‌گیری‌ها، جسورانه و تابوشکنانه شده است. ایران در حال رد کردن خط قرمزها و پذیرش ریسک بازی است؛ با هدف نشان دادن آمادگی‌اش برای حضور در آن. خود این امر می‌تواند گشایش‌ها و امکانات فراتری را برایش به ارمغان آورد درست به همان اندازه که ممکن است برای سایرین چنین فضایی را باز کند. کما اینکه می‌بینیم ترکیه تصمیم چندین ساله‌اش را برای حضور در مناطقی از عراق و سوریه، اکنون وارد فاز عملیاتی جدیدی می‌کند. از این رو به سادگی نمی‌توان این اقدامات را نمایش‌های بازدارنده یا نحوی فرافکنی خواند. اگر این‌ کنش جمهوری اسلامی را کنار تصمیماتی مانند پیمان شانگهای، اراده بر ساخت ایران به مثابۀ هاب انرژی و مسیر ترانزیت آسیای مرکزی به سمت آب‌های آزاد ببینیم آن‌گاه می‌توان از ارادۀ جمهوری اسلامی مبنی بر قرار گرفتن در نقطۀ تولید این جغرافیای سیاسیِ در حال شکل گیری حرف زد.  

جغرافیا اما نه آن جاینگاره‌های سرد و ثابت که بر دیوارها یا کتاب‌ها نقش بسته‌است، بلکه همواره خاک سیاست است و پشت این نقشه‌های آرام، همیشه زمین در حال حرکت و مرزها در حال تغییرند. تصمیمات و تحلیل‌های ما همواره باید حامل درکی از موقعیت‌های مکانی بازیگران باشد. گفتاری مشهور دربارۀ منافع ملی در کشور ما رایج است که منافع را متعین و از پیش معلوم قلمداد می‌کند و همواره بر شرط آرامش در کسب آن به نحوی تأکید دارد که گویا روابط با صرف خواست افراد و گروه‌ها از تنش تهی می‌شود. اما اوضاع این روزهای منطقه گواه ماهیت ساختنی منفعت در کشاکش نیروها است. منطقه‌ای که دیگر حتی نمی‌توان دربارۀ مرزهای آن مطمئن بود. جایی که «منطقۀ ما» خطابش می‌کردیم پیش از این خاورمیانه نامیده می‌شد و به جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا ارجاع داشت. ولی اکنون برای اینکه بگوییم منطقۀ ما – یعنی فضای اثر گذار و اثر پذیرمان- باید در تنگ‌ترین حالت از مناطق قفقاز تا اوکراین یاد کنیم. راه ابریشمی که قرار بود از شمال عبور کند بعد از جنگ اوکراین دوباره به مدار پایینی بازگشت و این یعنی از هندوکش تا مرزهای اروپا همه در طرح چین افتاده‌اند و او که دورترین بود امروز هم-سایه با ماست. تغییرات اقلیمی و خبر قحطی‌های قریب‌الوقوع باعث شده است کشورهای آسیای میانه خود را همچون زمین کشاورزی (منبع غذایی و حیات) کشورهای عربی حاشیۀ خلیج فارس تعریف کنند و اگر اوضاع همینطور پیش برود ایران گلوگاه حیاتی آن‌ها خواهد شد و این یعنی ناخواسته مرزهای ما از آسیای میانه تا جنوب خلیج فارس پیش خواهد رفت به همان میزان که مرزهای آن‌ها به سمت ما پیش می‌آید. این ویژگی سیالیت مرزهای منافع ملی، حکایت از تنشی بر سر مرزهای قدرت ملی دارد که آن را  در نسبتی اساسی‌ با مقولۀ تصمیمات یک دولت و سیاست داخلی کشورها طرح می‌کند. به همین دلیل است که بعد از یک دوره ادبیات مرززدای جهانی‌شدن در اقتصاد و سیاست، همزمان با وقایع داعش و آغاز زمزمه‌های جنگ آمریکا و چین، گفتار اتین بالیبار مورد بازخوانی قرار گرفت. بالیبار یکبار دیگر از چیستی مرزها پرسیده بود و توجه جالبی به مفهوم مرز داد: «... مرزها جایی‌اند که قدرت‌ها از آنجا آغاز می‌شوند. چنین نیست که قدرت حاکمیت هر قلمرویی از مکانی به نام پایتخت به مرزهای آن قلمرو برسد. وقتی حاکمیت دولتی تصمیم می‌گیرد... مرزهای آن به حدود سیاست بدل می‌شوند... بنابراین همۀ مرزها اولین و مهم‌ترین جایی‌اند که مردم و زندگی روزمره‌شان از آنجا آغاز می‌شود و تمام وجوه حیاتِ  آنها را در برمی‌گیرد...». 

گردابی که در زمین‌های اطراف ما شکل گرفته است فعلاً هیچ جهت مشخصی ندارد و شاید حتی نتوان نه برای بازیگران جدید و کوچک، که برای قدرتمندان قدیمی هم طرح ثابتی را سراغ گرفت یا دست‌کم شیوۀ پیگیری مشخصی را در کوران حوادث متصور شد. روابط امروز بیش از هر زمان دیگری ناپایدار شده است. در این شرایط دیگر سیاست موازنه هم معنا و کارکردی نخواهد داشت و نمی‌توان برای حفظ کشور و به دست آوردن راهی به سمت سرنوشت ایران به آن اتکا کرد. تنها باید به ساختن و بازی کردن فکر کرد. اما این کار نیازمند دولتی با گفتار سیاسی مولد است. دولتی که بتواند برای مردم و نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه، جایگاه‌هایی متناسب با آنچه در صحنه باید پی‌گیری شود، خلق کند تا کشور به‌واسطۀ پیدا کردن امکان زندگی و تداوم آن (امید به داشتن سرنوشت) در پیگیری این تنش، نیرو و امکانات لازم برای گرفتن تصمیمات جسورانۀ مورد نیاز را بیافریند. در غیر این صورت همانطور که بالیبار متذکر شد، همانقدر که در بیرون از مرزها، کشور گرفتار آشفتگی و سرگشتگی می‌شود، در طراحی سیاست‌های معیشتی و روزمره هم سرگشتگی کشور را فرا می‌گیرد. همواره باید در نظر داشت نقطۀ زایش مسائل روزمره و سیاست‌های قدرت ملی یکی است. ما همانگونه که ژئوپلتیک خود را پیگیری می‌کنیم می‌توانیم معیشت مردممان را سامان دهیم و به همان شیوه که زندگی روزمره را درک و تعقیب می‌کنیم، می‌توانیم در سرحدات جغرافیای سیاسی اقتصادی خود نقش آفرینی کنیم. بی‌سبب نیست که مدیران داخلی ما تا این حد ناکام هستند. بر اساس آنچه تاریخ اقتصادی جهان نشان می‌دهد و در جغرافیای اقتصادی هم قول مشهوری است، استفاده از منابع طبیعی یک کشور یا تولید مصنوعات تکنولوژیک، اموری نیستند که به‌طور طبیعی یا با طرح‌های طبیعی مسیر خود را بپیمایند. استفاده از مواهب طبیعی و توان علم و صنعت برای اینکه چه تولید کند و چرا و چقدر، در گرو جغرافیای سیاسی کشورها و بسته به بازی خلق منفعت توسط آن‌ها است. همان چیزی که در جامعه‌شناسی اقتصادی به عنوان بازار ملی از آن یاد می‌شود.

حمله به نیروهای تجزیه‌طلب کردستان عراق به این معنا باید در نسبت با وقایع داخلی کشور تحلیل شود. با این وصف روشن است که اقدامات جسورانه و هر چیزی مانند برنامۀ اقدام اقلیم باید با بازی‌های دیگر به سرعت تقویت شود وگرنه به همان سرعت نیرویش را برای ما از دست خواهد داد. سرعت حوادث و رخدادها به حدی است که هرچیزی را می‌تواند سریع پیر و فرسوده کند. مگر به زایش‌های مکرر بتوان بر فرسودگی زمان غلبه کرد و از این سرگشتی حادث شده که وضع ما را در بیرون و داخل ناپایدار کرده است، به جهتی برای پیگیری و تحقق سرنوشت ملی دست پیدا کنیم. 

با این حکم این پرسش پیش می‌آید که این گفته‌های نه‌چندان نو در اکنون ایران چگونه شنیدنی و تدبیر کردنی است؟ آیا می‌توان سیاست بعدی را به سادگی به ایران پیشنهاد داد؟ در میان سرمایه‌گذاران و تحلیل‌گران کلان اقتصادی ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌گوید: «ریسک‌های ژئوپلتیک، همواره غیرمنتظره‌ به وجود می‌آیند و در زمان‌های عادی نادیده انگاشته می‌شوند» در بازی جغرافیای سیاسی این جمله را باید اینگونه بازنویسی کرد که گشایش‌های ژئوپلتیک همواره غیرمنتظره به وجود می‌آیند و در زمان‌های عادی این ویژگی غیرمنتظره بودنشان نادیده انگاشته می‌شود. در شرایط کنونی که موفقیت یا صحت هیچ پیش‌بینی‌ای نمی‌تواند به سادگی تضمین شود نمی‌توان چنین وظیفه‌ای را به امر مدیریت فروکاست و آن را بر دوش برنامه‌ریزان و مدیران گذاشت. تنها سیاست است که می‌تواند مسئولیت لحظات غیرعادی را بر عهده بگیرد. تنها یک گفتار سیاسی مولد می‌تواند همانطور و همانقدر که سیاست‌های مرزی و منفعتی ما را تولید و برنامه‌هایی را امتحان می‌کند، نیروهای داخلی را برای این سفر پرتلاطم و ناپیدا سامان بخشد و دقیقاً از همین رو محل امید و منبع انرژی حرکت ایران شود. نیرویی که بتواند ما را به نقطۀ پیش‌دستی و حضور قدرتمند در خلق بازی و تولید منافع جدید برساند.

دیدگاه شما
ارسـال دیدگـاه



کاربر
نظرش پاسخ
ضد نظرش
ننننننن

زینب انیسی
چجوری بیایم پاسخ
علی
عالی. این.جاست که شت است.
محمد مهدی کیا
سلام عالی بود فقط یک سوال اینکهگ تر کنیم

مهدی چ
نویسنده در قسمتیان ط. گ. پاسخ
پرسش فلسفی اگر در پی اساس است، راهی جز یافتن آن در انضمامیت ندارد و سیاست اگر قرار است به اجتماعِ سیاسیِ انسان بیندیشد، ناگزیر از درک انضمامی سرشت آن است. آنچه اینجا به‌نحو شگفت‌انگیزی خود را نشان می‌دهد، وضع نقیضه‌گونی است که فلسفه و سیاست را به هم می‌رساند؛ یعنی پیگیریِ اساس در وضع ناپایدار سیاست. در این وضعِ نقیضه‌گون، نه امر ناپایدار همچون تجربۀ پراکنده است و نه اساس چیزی در بنِ مطلق امور.