مدرسه فلسفه و سیاست ایران، تلاش میکند تا پیشنهادی برای نهاد دانشگاه باشد. دانشگاهِ امروز ایران همانقدر که از متن جدا افتاده است، توانی برای روبروشدن با موضوعاتِ «در اینجا و اکنونِ ما» ندارد. دانشجو که باید کارش خواندن متن و نوشتن متن باشد، به ندرت در فضای دانشگاه این خواندن را میآموزد و حتی متن آغازینی را در دست میگیرد. وقتی این شجاعت برای مواجهه با متن جایی در دانشگاه نداشته باشد، فرصتی نیز برای توجه اساسی به مسائل امروزین به دست نمیآید. دانشگاه در بهترین حالت برای فرار از اتهام بیهودگی، خود را در نقش حلالمسائل جامعه خواهد یافت.
مدرسه فلسفه و سیاست ایران، بختیار خواهد بود اگر بتواند مجالی برای خواندن متون اساسی باز کند و فروتنانه شیوهای برای آن پیشنهاد دهد. آنچه امروز هر متنی را خواندنی میکند و اجازه میدهد تا در علوم، موضوعی پرسیدنی وجود داشته باشد، حرکت در میانه فلسفه و سیاست است. در میانۀ فلسفه و سیاست، میدانی برای تفکر در علوم باز میشود که اجازه نمیدهد تا علم در حصار مسائل گوناگون و تخصصی ساقط شود.
مدرسه فلسفه و سیاست ایران، در راهی که آغاز کرده، مدعی نیست و فروتنانه در پی گفتوگو با اهل علم و تحقیق و نهاد دانشگاه خواهد رفت.
مدرسه فلسفه و سیاست ایران، در فکر و راه و نهاد خود به «موسسه علم و سیاست اشراق» تعلق دارد.
پرسش فلسفی اگر در پی اساس است، راهی جز یافتن آن در انضمامیت ندارد و سیاست اگر قرار است به اجتماعِ سیاسیِ انسان بیندیشد، ناگزیر از درک انضمامی سرشت آن است. آنچه اینجا بهنحو شگفتانگیزی خود را نشان میدهد، وضع نقیضهگونی است که فلسفه و سیاست را به هم میرساند؛ یعنی پیگیریِ اساس در وضع ناپایدار سیاست. در این وضعِ نقیضهگون، نه امر ناپایدار همچون تجربۀ پراکنده است و نه اساس چیزی در بنِ مطلق امور.